امروز یکمی وقتم آزاد شد گفتم بروم کتابخونه چند تا کتاب بگیرم....
در بسته بود....
برگشتم و ظهر رفتم ، دیدم به به ، چقدر کتاب !!!!! بنظرم روی هم برای رشته ی ما در همه حوزه ها و گرایشهایش حدود 30-40 تا کتاب بیشتر وجود نداشت... اونهم غالبا غیر مرجع!!!
بیخیال درس خوندن شدم ....
از آنجایی که دانشگاه ما در بلاد کفر هست و اجازه پخش صدای اذان وجود ندارد(!!) از نگاه های خورشید متوجه شدم که اذان شده و رفتم نماز.....
ولی وقتی دیدم اتاق نماز(!!!!) بعد از گذشت روزها از شروع ترم هنوز فرش ندارد، دیگه دل بر دریا زدم و....
حالا بعد از رفتنم...
زده است زیر همه چیز و
دارد قضا می کند
گناهان ترک کرده را...!